عطار (غزلیات)/هم بلای تو به جان بی قراران میرسد
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | عطار (غزلیات) (هم بلای تو به جان بی قراران میرسد) از عطار |
' |
هم بلای تو به جان بی قراران میرسد | هم غم عشقت نصیب غمگساران میرسد | |
ذرهای غم از تو چون خواهد گدای کوی تو | کین چنین میراث غم با شهسواران میرسد | |
من ندارم زهره خاک پای تو کردن طمع | زانکه این دولت به فرق تاجداران میرسد | |
هر کسی از نقش روی تو خیالی میکند | پس به بوی وصل تو چون خواستاران میرسد | |
هیچ کس را در دمی صورت نبندد تا چرا | نقش روی تو بدین صورت نگاران میرسد | |
گل مگر لافی زد از خوبی کنون پیش رخت | عذر خواه از ده زبان چون شرمساران میرسد | |
پیش رویت بلبل ار در پیش میآید شفیع | او عرق کرده ز پس چون میگساران میرسد | |
دور از روی تو نتواند بروی کس رسید | آنچه از رویت به روی دوستداران میرسد | |
زلف شبرنگت چو بر گلگون سواری میکند | عالمی فتنه به روی بی قراران میرسد | |
رخ چو گلبرگ بهار از من چرا پوشی به زلف | کاشک من دور از تو چون ابر بهاران میرسد | |
بر خطت چون زار میگریم مکن منعم ازانک | این همه سرسبزی سبزه ز باران میرسد | |
کی رسد آشفتگی از روزگار بوالعجب | آنچه از چشمت بدین آشفتهکاران میرسد | |
دل سپر بفکند از هر غمزهی چشم تو بس | در کم از یک چشم زد صد تیرباران میرسد | |
هیچ درمانم نکردی تا که یارم خواندهای | جملهی درد تو گویی قسم یاران میرسد | |
چون طمع ببریدن از وصلت نشان کافری است | لاجرم عطار چون امیدواران میرسد |