عطار (غزلیات)/هر که زو داد یک نشانی باز
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | عطار (غزلیات) (هر که زو داد یک نشانی باز) از عطار |
' |
هر که زو داد یک نشانی باز | ماند محجوب جاودانی باز | |
چون کس از بی نشان نشان دهدت | یا تو هم چون دهی نشانی باز | |
مرده دل گر ازو نشان طلبد | گو ز سر گیر زندگانی باز | |
چون جمالی است بی نشان جاوید | نتوان یافت جز نهانی باز | |
ارنی گر بسی خطاب کنی | بانگ آید به لنترانی باز | |
من گرفتم که این همه پرده | شود از مرکز معانی باز | |
چون تو بیگانه وار زیستهای | چون ببینی کجاش دانی باز | |
پس رونده که کرد دعوی آنک | رستهام از جهان فانی باز | |
خود چو در ره فتوح دید بسی | ماند از اندک از معانی باز | |
گرچه کردند از یقین دعوی | همه گشتند بر گمانی باز | |
هر که را این جهان ز راه ببرد | نبود راه آن جهانی باز | |
تو اگر عاشقی به هر دو جهان | ننگری جز به سرگرانی باز | |
جان مده در طریق عشق چنان | که ستانی اگر توانی باز | |
خود ز جان دوستی تو هرگز جان | ندهی ور دهی ستانی باز | |
گر چو پروانه عاشقی که به صدق | پیش آید به جان فشانی باز | |
چه بود ای دل فرو رفته | خبری گر به من رسانی باز | |
تا کجایی چه میکنی چونی | این گره کن به مهربانی باز | |
گر ز عطار بشنوی تو سخن | راه یابد به خوش بیانی باز |