عطار (غزلیات)/هر که را ذرهای ازین سوز است
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | عطار (غزلیات) (هر که را ذرهای ازین سوز است) از عطار |
' |
هر که را ذرهای ازین سوز است | دی و فرداش نقد امروز است | |
هست مرد حقیقت ابنالوقت | لاجرم بر دو کون پیروز است | |
چون همه چیز نیست جز یک چیز | پس بسی سال و ماه یک روز است | |
صد هزاران هزار قرن گذشت | لیک در اصل جمله یک سوز است | |
چون پی یار شد چنان سوزی | شب و روزش چو عید و نوروز است | |
ذرهای سوز اصل میبینم | که همه کون را جگر دوز است | |
نیست آن سوز از کسی دیگر | بل همان سوز آتشافروز است | |
سوز معشوق در پس پرده | عاشقان را دلیلآموز است | |
هرکه او شاهباز این سر نیست | زین طریقت جهنده چون یوز است | |
تو اگر مردی این سخن پی بر | که فرید آنچه گفت مرموز است |