عطار (غزلیات)/هر شور وشری که در جهان است
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | عطار (غزلیات) (هر شور وشری که در جهان است) از عطار |
' |
هر شور وشری که در جهان است | زان غمزهی مست دلستان است | |
گفتم لب اوست جان، خرد گفت | جان چیست مگو چه جای جان است | |
وصفش چه کنی که هرچه گویی | گویند مگو که بیش از آن است | |
غمهاش به جان اگر فروشند | میخر که هنوز رایگان است | |
در عشق فنا و محو و مستی | سرمایهی عمر جاودان است | |
در عشق چو یار بی نشان شو | کان یار لطیف بینشان است | |
تو آینهی جمال اویی | و آیینهی تو همه جهان است | |
ای ساقی بزم ما سبکخیز | میده که سرم ز می گران است | |
در جام جهان نمای ما ریز | آن باده که کیمیای جان است | |
ای مطرب ساده ساز بنواز | کامشب شب بزم عاشقان است | |
از رفته و نامده چه گویم | چون حاصل عمرم این زمان است | |
ما را سر بودن جهان نیست | ما را سر یار مهربان است | |
این کار نه کار توست خاموش | کین راه به پای رهروان است | |
کاری است بزرگ راه عطار | وین کار نه بر سر زبان است |