عطار (غزلیات)/هر زمانم عشق ماهی در کشاکش می‌کشد

از مشروطه
پرش به ناوبری پرش به جستجو
' عطار (غزلیات) (هر زمانم عشق ماهی در کشاکش می‌کشد)
از عطار
'


هر زمانم عشق ماهی در کشاکش می‌کشد آتش سودای او جانم در آتش می‌کشد
تا دل مسکین من در آتش حسنش فتاد گاه می‌سوزد چو عود و گه دمی خوش می‌کشد
شحنه‌ی سودای او شوریدگان عشق را هر نفس چون خونیان اندر کشاکش می‌کشد
عشق را با هفت چرخ و شش جهت آرام نیست لاجرم نه بار هفت و نی غم شش می‌کشد
جمع باید بود بر راهی چو موران روز و شب هر که را دل سوی آن زلف مشوش می‌کشد
خاطر عطار از نور معانی در سخن آفتاب تیر بر چرخ منقش می‌کشد