عطار (غزلیات)/هر دیده که بر تو یک نظر داشت
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | عطار (غزلیات) (هر دیده که بر تو یک نظر داشت) از عطار |
' |
هر دیده که بر تو یک نظر داشت | از عمر تمام بهره برداشت | |
سرمایهی عمر دیدن توست | وان دید تو را که یک نظر داشت | |
کور است کسی که هر زمانی | در دید تو دیدهی دگر داشت | |
جاوید ز خویش بیخبر شد | هر دل که ز عشق تو خبر داشت | |
مرغی بپرید در هوایت | کز شوق تو صد هزار پر داشت | |
در شوق رخ تو بیشتر سوخت | هر کو به تو قرب بیشتر داشت | |
دل بی رخ تو دمی سر کس | سوگند به جان تو اگر داشت | |
در عشق رخ تو یک سر موی | ننهاد قدم کسی که سر داشت | |
بس مرده که زنده کرد در حال | بادی که به کوی تو گذر داشت | |
با چشم تو کارگر نیامد | هر حیله که چرخ پاک برداشت | |
خوارم کردی چنان که عشقت | بر خاک درم چو خاک در داشت | |
خوار از چه سبب کنی کسی را | کز جان خودت عزیزتر داشت | |
با بوالعجبی غمزهی تو | نه دل قیمت نه جان خطر داشت | |
در پیش لبت ز شرم بگداخت | هر شیرینی که آن شکر داشت | |
در جنب لب تو آب حیوان | هر شیوه که داشت مختصر داشت | |
در نقرهی عارضت فروشد | هر نازکییی که آب زر داشت | |
بر گرد میان تو کمر گشت | آن حرف که در میان کمر داشت | |
شکل دهن تو طرفه برخاست | زان نقطهی طرفه بر زبر داشت | |
چون روی تو زیر پردهی زلف | چه صد که هزار پرده در داشت | |
در هر بن موی بی رخ تو | عطار هزار نوحهگر داشت |