عطار (غزلیات)/هرچه در هر دو جهان جانان نمود
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | عطار (غزلیات) (هرچه در هر دو جهان جانان نمود) از عطار |
' |
هرچه در هر دو جهان جانان نمود | تو یقین میدان که آن از جان نمود | |
هست جانت را دری اما دو روی | دوست از دو روی او دو جهان نمود | |
کرد از یک روی دنیا آشکار | وز دگر روی آخرت پنهان نمود | |
آخرت آن روی و دنیا این دگر | ای عجب یک چیز این و آن نمود | |
هر دو عالم نیست بیرون زین دو روی | هرچه آن دشوار یا آسان نمود | |
در میان این دو دربند عظیم | چون نگه کردم یکی ایوان نمود | |
یک درش دنیا و دیگر آخرت | بلکه دو کونش چو دو دوران نمود | |
باز پرسیدم ز دل کان قصر چیست | گفت خلوتخانهی جانان نمود | |
گفتم آخر قصر سلطان جان ماست | جان نمود این قصر یا سلطان نمود | |
گفت دایم بر تو سلطان است جان | بارگاه خویش در جان زان نمود | |
پرتو او بینهایت اوفتاد | لاجرم بیحد و بی پایان نمود | |
تا ابد گر پیش گیری راه جان | ذرهای نتوانی از پیشان نمود | |
پرتوی کان دور بود آن کفر بود | وانکه آن نزدیک بود ایمان نمود | |
چند گویم این جهان و آن جهان | از دو روی جان همی نتوان نمود | |
گرد جان در گرد چون مردان بسی | تا توانی عشق را برهان نمود | |
در جهان جان بسی سرگشتهاند | کمترین یک چرخ سرگردان نمود | |
میرو و یک دم میاسا از روش | کین سفر در روح جاویدان نمود | |
گر تورا افتاد یک ساعت درنگ | صد درنگ از عالم هجران نمود | |
همچو گویی گشت سرگردان مدام | هر که خود را مرد این میدان نمود | |
خود در این میدان فروشد هر که رفت | وانکه یکدم ماند هم حیران نمود | |
تا ابد در درد این، عطار را | ذره ذره کلبهی احزان نمود |