عطار (غزلیات)/نیم شبی سیم برم نیم مست

از مشروطه
پرش به ناوبری پرش به جستجو
' عطار (غزلیات) (نیم شبی سیم برم نیم مست)
از عطار
'


نیم شبی سیم برم نیم مست نعره‌زنان آمد و در در نشست
هوش بشد از دل من کو رسید جوش بخاست از جگرم کو نشست
جام می آورد مرا پیش و گفت نوش کن این جام و مشو هیچ مست
چون دل من بوی می عشق یافت عقل زبون گشت و خرد زیر دست
نعره برآورد و به میخانه شد خرقه به خم در زد و زنار بست
کم زن و اوباش شد و مهره دزد ره زن اصحاب شد و می‌پرست
نیک و بد خلق به یکسو نهاد نیست شد و هست شد و نیست هست
چون خودی خویش به کلی بسوخت از خودی خویش به کلی برست
در بر عطار بلندی ندید خاک شد و در بر او گشت پست