عطار (غزلیات)/نور روی تو را نظر نکشد
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | عطار (غزلیات) (نور روی تو را نظر نکشد) از عطار |
' |
نور روی تو را نظر نکشد | سوز عشق تو را جگر نکشد | |
باد خاک سیاه بر سر آنک | خاک کوی تو در بصر نکشد | |
آتش عشق بیدلان تو را | هفت آتش گه سقر نکشد | |
از درازی و دوری راهت | هیچ کس راه تو به سر نکشد | |
که رهت جز به قدر و قوت ما | قدر یک گام بیشتر نکشد | |
درد هر کس به قدر طاقت اوست | کانچه عیسی کشید خر نکشد | |
کوه اندوه و بار محنت تو | چون کشد دل که بحر و بر نکشد | |
خود عجب نبود آنکه از ره عجز | پشهای پیل را به بر نکشد | |
با کمان فلک به هیچ سبیل | بازوی هیچ پشه در نکشد | |
هیچکس عشق چون تو معشوقی | به ترازوی عقل بر نکشد | |
چون کشد کوه بی نهایت را | آن ترازو که بیش زر نکشد | |
وزن عشق تو عقل کی داند | عشق تو عقل مختصر نکشد | |
عشقت از دیرها نگردد باز | تا که ابدال را بدر نکشد | |
دل عطار در غم تو چنان است | که غم دیگران دگر نکشد |