عطار (غزلیات)/من پای همی ز سر نمیدانم
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | عطار (غزلیات) (من پای همی ز سر نمیدانم) از عطار |
' |
من پای همی ز سر نمیدانم | او را دانم دگر نمیدانم | |
چندان می عشق یار نوشیدم | کز میکده ره بدر نمیدانم | |
جایی که من اوفتادهام آنجا | از هیچ وجود اثر نمیدانم | |
گر صد ازل و ابد به سر آید | از موضع خود گذر نمیدانم | |
جز بی جهتی نشان نمییابم | جز بی صفتی خبر نمیدانم | |
مرغی عجبم زبس که پریدم | گم گشتم و بال و پر نمیدانم | |
این حال چو هیچکس نمیداند | من معذورم اگر نمیدانم | |
بگرفت دلم ز دانم و دانم | تا کی دانم مگر نمیدانم | |
چون قاعدهی وجود بر هیچ است | یک قاعده معتبر نمیدانم | |
جنبش ز هزار گونه میبینم | یک جنبش جانور نمیدانم | |
آن چیست که خلق ازوست جنبنده | کو علم چو این قدر نمیدانم | |
با خلق مرا چکار چون خود را | گم کردم و پا و سر نمیدانم | |
با آنکه فرید پست گشت این جا | زین پست بلندتر نمیدانم |