عطار (غزلیات)/من نمیرم زانکه بی جان میزیم
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | عطار (غزلیات) (من نمیرم زانکه بی جان میزیم) از عطار |
' |
من نمیرم زانکه بی جان میزیم | جان نخواهم چون به جانان میزیم | |
در ره عشق تو چون جان زحمت است | لاجرم بی زحمت جان میزیم | |
چون بلای خویشتن دیدم وجود | از وجود خویش پنهان میزیم | |
در امید و بیم عشقت همچو شمع | گاه خندان گاه گریان میزیم | |
همچو غنچه از سر تر دامنی | غرق خون سر در گریبان میزیم | |
روز و شب بر خشک کشتی راندهام | گرچه دایم غرق طوفان میزیم | |
از سر زلف تو اندیشم همه | گرچه حالی را پریشان میزیم | |
ماه رویا بر امید خلعتم | بس برهنه این چنین زان میزیم | |
از بر خود خلعت خاصم فرست | زانکه بیتو ژنده خلقان میزیم | |
از برونم پردهی اطلس چه سود | چون درون پرده عریان میزیم | |
همچو عطار از جهان فارغ شده | سر نهاده در بیابان میزیم |