عطار (غزلیات)/مرا در عشق او کاری فتادست
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | عطار (غزلیات) (مرا در عشق او کاری فتادست) از عطار |
' |
مرا در عشق او کاری فتادست | که هر مویی به تیماری فتادست | |
اگر گویم که میداند که در عشق | چگونه مشکلم کاری فتادست | |
مرا گوید اگر دانی وگرنه | چنین در عشق بسیاری فتادست | |
اگر گویم همه غمها به یک بار | نصیب جان غمخواری فتادست | |
مرا گوید مرا زین هیچ غم نیست | همه غمها تو را آری فتادست | |
چو خونم میبریزی زود بشتاب | که الحق تیز بازاری فتادست | |
مرا چون خون بریزی زود بفروش | که بس نیکم خریداری فتادست | |
مرا جانا ز عشقت بود صد بار | به سرباری کنون باری فتادست | |
دل مستم چو مرغ نیم بسمل | به دام چون تو دلداری فتادست | |
از آن دل دست باید شست دایم | که در دست چو تو یاری فتادست | |
کجا یابد گل وصل تو عطار | که هر دم در رهش خاری فتادست |