عطار (غزلیات)/ما به عهد حسن تو ترک دل و جان گفتهایم
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | عطار (غزلیات) (ما به عهد حسن تو ترک دل و جان گفتهایم) از عطار |
' |
ما به عهد حسن تو ترک دل و جان گفتهایم | با رخ و زلف تو شرح کفر و ایمان گفتهایم | |
یاد زلفت کردهایم و نام زلفت بردهایم | هم پریشان گشتهایم و هم پریشان گفتهایم | |
تا تو جان از بس لطیفی در نیابد کس تو را | ما تو را از استعارت در سخن جان گفتهایم | |
همچو من در عشقت ای جان ترک جانها گفتهاند | تا به جانبازان عالم وصف جانان گفتهایم | |
درد عشقت را چو درمانی نمیدیدیم ما | درد را تسکین دل را عین درمان گفتهایم | |
وصل و هجران با تو و از تو خیال عشق توست | قرب و بعد خویشتن را وصل و هجران گفتهایم | |
چون سر و سامان حجاب راهت آمد در رهت | از سر سر رفتهایم و ترک سامان گفتهایم | |
با خیالت چون یکی محرم نمیدیدیم ما | داستان عشق خود را تا به پایان گفتهایم | |
خویشتن را در میان قبض و بسط و صحو سکر | گه گدا را خواندهایم و گاه سلطان گفتهایم | |
مرد وصلت نیست کس بشنو درین معنی که ما | بس دلیل آوردهایم و چند برهان گفتهایم | |
گرچه عطاریم ما کاسرار راه عشق تو | گاه پیدا کردهایم و گاه پنهان گفتهایم |