عطار (غزلیات)/عشق را بیخویشتن باید شدن
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | عطار (غزلیات) (عشق را بیخویشتن باید شدن) از عطار |
' |
عشق را بیخویشتن باید شدن | نفس خود را راهزن باید شدن | |
بت بود در راه او هرچه آن نه اوست | در ره او بتشکن باید شدن | |
زلف جانان را شکن بیش از حد است | کافر یک یک شکن باید شدن | |
تو بدو نزدیک نزدیکی ولیک | دور دور از خویشتن باید شدن | |
در نگنجد ما و من در راه او | در رهش بی ما و من باید شدن | |
دوست چون هرگز نیاید در وطن | عاشقان را بی وطن باید شدن | |
در ره او بر امید وصل او | خاک راه تن به تن باید شدن | |
همچو لاله غرقه در خون جگر | زنده در زیر کفن باید شدن | |
در ره او چون دویی را راه نیست | با یکی در پیرهن باید شدن | |
پس چو عطار اندر آفاق جهان | پاکباز انجمن باید شدن |