عطار (غزلیات)/عشق توام داغ چنان میکند
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | عطار (غزلیات) (عشق توام داغ چنان میکند) از عطار |
' |
عشق توام داغ چنان میکند | کتش سوزنده فغان میکند | |
بر دل من چون دل آتش بسوخت | بر سر من اشکفشان میکند | |
درنگر آخر که ز سوز دلم | چون دل آتش خفقان میکند | |
عشق تو بیرحمتر از آتش است | کتشم از عشق ضمان میکند | |
آتش سوزنده به جز تن نسوخت | عشق تو آهنگ به جان میکند | |
هر که ز زلف تو کشد سر چو موی | زلف تواش موی کشان میکند | |
آنچه که جستند همه اهل دل | مردم چشم تو عیان میکند | |
وآنچه که صد سال کند رستمی | زلف تو در نیم زمان میکند | |
چون نزند چشم خوشت تیر چرخ | کابروی تو چرخ کمان میکند | |
گر همه خورشید سبکرو بود | پیش رخت سایه گران میکند | |
هر که کند وصف دهانت که نیست | هست یقین کان به گمان میکند | |
خط تو چون مهر نبوت به نسخ | ختم همه حسن جهان میکند | |
چون ز پی خضر همه سبز رست | خط تو زان قصد نشان میکند | |
چشمهی خضر است دهانت به حکم | خط تو سرسبزی از آن میکند | |
پسته وآن فستقی مغز او | دعوی آن خط و دهان میکند | |
بی خبری دی خط تو دید و گفت | برگ گل از سبزه نهان میکند | |
مینشناسد که دهانش ز خط | غالیه در غالیهدان میکند | |
چون دهنش ثقبهی سوزن فتاد | رشتهی آن ثقبه میان میکند | |
دی ز دهانش شکری خواستم | گفت که نرمم به زبان میکند | |
سود ندارد شکری بی جگر | میندهد زانکه زیان میکند | |
کز نفس سردت و باران اشک | لالهی من برگ خزان میکند | |
شفقت او بین که رخم در سرشک | چون رخ خود لالهستان میکند | |
شیوه او مینبد اندر فرید | گرچه ز صد شیوه برآن میکند |