عطار (غزلیات)/عشق بی درد ناتمام بود

از مشروطه
پرش به ناوبری پرش به جستجو
' عطار (غزلیات) (عشق بی درد ناتمام بود)
از عطار
'


عشق بی درد ناتمام بود کز نمک دیگ را طعام بود
نمک این حدیث درد دل است عشق بی درد دل حرام بود
کشته عشق گرد و سوخته شو زانکه بی این دو کار خام بود
کشته‌ی عشق را به خون شویند آب اگر نیست خون تمام بود
کفن عاشقان ز خون سازند کفنی به ز خون کدام بود
از ازل تا ابد ز مستی عشق بی قراری علی‌الدوام بود
در ره عاشقان دلی باید که منزه ز دال و لام بود
نه خریدار نیک و بد باشد نه گرفتار ننگ و نام بود
سرفرازی و خواجگی نخرد جمله‌ی خلق را غلام بود
نبود تیغش و اگر باشد با همه خلق در نیام بود
همچو خود بی قرار و مست کند هر که را پیش او مقام بود
گاه‌گاهی چنین شود عطار بو که این دولتش مدام بود