عطار (غزلیات)/عاشقی نه دل نه دین میبایدش
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | عطار (غزلیات) (عاشقی نه دل نه دین میبایدش) از عطار |
' |
عاشقی نه دل نه دین میبایدش | من چنینم چون چنین میبایدش | |
هر کجا رویی چو ماه آسمان است | پیش رویش بر زمین میبایدش | |
زن صفت هرگز نبیند آستانش | مرد جان در آستین میبایدش | |
میکشد هر روز عاشق صد هزار | این چه باشد بیش ازین میبایدش | |
شادمانی از غرور است از غرور | دایما اندوهگین میبایدش | |
برهم افتاده هزاران عرش هست | حجره از قلب حزین میبایدش | |
در ره عشقش چو آتش گرم خیز | زانکه آتش همنشین میبایدش | |
سر گنج او به خامی کس نیافت | سوز عشق و درد دین میبایدش | |
آه سرد از نفس خام آید پدید | آه گرم آتشین میبایدش | |
آن امانت کان دو عالم برنتافت | هست صد عالم امین میبایدش | |
گنج عشقش گر ندیدی کور شو | زانکه کوری راهبین میبایدش | |
سر گنج او همه عالم پر است | اهل آن گنج یقین میبایدش | |
میتواند داد هر دم خرمنی | لیک مرد خوشه چین میبایدش | |
شرق تا غرب جهان خوان مینهد | و از تو یک نان جوین میبایدش | |
اوست شاه تاج بخش اما ایاز | در میان پوستین میبایدش | |
گنجها بخشید و از تو وام خواست | تا شوی گستاخ این میبایدش | |
امتحان را زلف هر دم کژ کند | زانکه عاشق راستین میبایدش | |
نه فلک فیروزهای از کان اوست | وز دل تو یک نگین میبایدش | |
دست کس بر دامن او کی رسد | لیک خلقی در کمین میبایدش | |
عاشقان را دست و پای از کار شد | ای عجب مرد آهنین میبایدش | |
آفتابی ای عجب با ما بهم | جای چرخ چارمین میبایدش | |
ذرهای را بار میندهد ولیک | ذره ذره زیر زین میبایدش | |
پای بگسل از دو عالم ای فرید | کین قدر حبل المتین میبایدش |