عطار (غزلیات)/صبح رخ از پرده نمود ای غلام
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | عطار (غزلیات) (صبح رخ از پرده نمود ای غلام) از عطار |
' |
صبح رخ از پرده نمود ای غلام | چند کنی گفت و شنود ای غلام | |
دیر شد آخر قدحی می بیار | چند زنم بانگ که زود ای غلام | |
درد خرابات مپیمای کم | هین که بسی درد فزود ای غلام | |
در دلم آتش فکن از می که می | آینهی دل بزدود ای غلام | |
آتش تر ده به صبوحی که عمر | میگذرد زود چو دود ای غلام | |
عمر تو چون اول افسانهای | هرچه همی بود نبود ای غلام | |
روی زمین گر همه ملک تو شد | در پی تو مرگ چه سود ای غلام | |
پشت بده زانکه بلایی دگر | هر نفست روی نمود ای غلام | |
گوشهنشین باش که چوگان چرخ | گوی ز پیش تو ربود ای غلام | |
دانهی امید چه کاری که دهر | دانهی ناکشته درود ای غلام | |
صد قدح خونش بباید کشید | هر که دمی خوش بغنود ای غلام | |
بر دل عطار فلک هر نفس | صد در اندوه گشود ای غلام |