عطار (غزلیات)/صبح از پرده به در میآید
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | عطار (غزلیات) (صبح از پرده به در میآید) از عطار |
' |
صبح از پرده به در میآید اثر آه سحر میآید یا کسی مشک ختن میبیزد یا نسیم گل تر میآید خیز ای ساقی و میده به صبوح که حریف چو شکر میآید پسری کز خط سبزش چو قلم دل عشاق به سر میآید ای پسر می ده و می نوش که عمر به سر تو که به سر میآید عمرت این یکدم حالی است تو را کیست ضامن که دگر میآید تویی و یکدم و آگاه نهای کز دگر دم چه خبر میآید لیک دانی تو که بی صد غم نیست هر دمی کان ز تو بر میآید سنگ بر بام فلک زن به صبوح که فلک بر تو به در میآید داد بستان ز جهانی که درو بهتر خلق بتر میآید در جهانی که همه بینمکی است قسم عطار جگر میآید