عطار (غزلیات)/شبی کز زلف تو عالم چو شب بود
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | عطار (غزلیات) (شبی کز زلف تو عالم چو شب بود) از عطار |
' |
شبی کز زلف تو عالم چو شب بود | سر مویی نه طالب نه طلب بود | |
جهانی بود در عین عدم غرق | نه اسم حزن و نه اسم طرب بود | |
چنان در هیچ پنهان بود عالم | که نه زین نام و نه زان یک لقب بود | |
بتافت از زلف آن روی چو خورشید | که گفت آن جایگه هرگز که شب بود | |
نگارستان رویت جلوهای کرد | جهان گفتی که دایم بر عجب بود | |
همی تا لعل سیرابت نمودی | جهانی خلق تشنه خشکلب بود | |
بتا تا چشم چون نرگس گشادی | همه آفاق پر شور و شغب بود | |
همی تا حلقهای در زلف دادی | سر مردان کامل در کنب بود | |
چو از حد میبشد گستاخی خلق | مگر اینجایگه جای ادب بود | |
خیال نار و نور افتاده در راه | حجاب و کشف جانها زین سبب بود | |
درین وادی دل عطار را هیچ | نه نامی بود هرگز نه نسب بود |