عطار (غزلیات)/زهی زیبا جمالی این چه روی است
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | عطار (غزلیات) (زهی زیبا جمالی این چه روی است) از عطار |
' |
زهی زیبا جمالی این چه روی است | زهی مشکین کمندی این چه موی است | |
ز عشق روی و موی تو به یکبار | همه کون مکان پر گفت و گوی است | |
از آن بر خاک کویت سر نهادم | که زلفت را سری بر خاک کوی است | |
چو زلفت گر نشینم بر سر خاک | نمیرم نیز و اینم آرزوی است | |
چه جای زلف چون چوگانت آنجا | که آنجا صد هزاران سر چو گوی است | |
برو ای عاشق دستار بگریز | که اینجا رستخیز از چار سوی است | |
تو مرد نازکی آگه نه کاینجا | هزارن مرد را زه در گلوی است | |
نبینی روی او یک ذره هرگز | تو را یک ذره گر در خلق روی است | |
دلا، کی آید او در جست و جویت | که او دایم ورای جست و جوی است | |
اگرچه ذره هم جوینده باشد | نه چون خورشید رنگش بر رکوی است | |
گرت او در کشد کاری بود این | که گر کار تو کار شست و شوی است | |
بسی گر تو به جویی آب ندهد | که هرچه آن از تو آید آب جوی است | |
ز کار تو چه آید یا چه خیزد | که اینجا بی نیازی سد اوی است | |
تو کار خویش میکن لیک میدان | که کار او برون از رنگ و بوی است | |
به خود هرگز کجا داند رسیدن | اگر عطار را عزم علوی است |