عطار (غزلیات)/زلف تو که فتنهی جهان بود
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | عطار (غزلیات) (زلف تو که فتنهی جهان بود) از عطار |
' |
زلف تو که فتنهی جهان بود | جانم بربود و جای آن بود | |
هر دل که زعشق تو خبر یافت | صد جانش به رایگان گران بود | |
مردهدل آن کسی که او را | در عشق تو زندگی به جان بود | |
گفتم دل خویش خون کنم من | کز دست دلم بسی زیان بود | |
ناگاه کشیده داشت دستم | چون پای غم تو در میان بود | |
گر من دادم امان دلم را | دل را ز غم تو کی امان بود | |
گفتم که دهان تو ببینم | خود از دهنت که را نشان بود | |
هرگز نرسید هیچ جایی | آن را که غم چنان دهان بود | |
گفتی که چگونهای تو بیمن | دانی تو که بیتو چون توان بود | |
ز آنروز که یک زمانت دیدم | صد ساله غمم به یک زمان بود | |
بر خاک درت نشسته عطار | تا بود ز عشق جان فشان بود |