عطار (غزلیات)/روی تو کافتاب را ماند
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | عطار (غزلیات) (روی تو کافتاب را ماند) از عطار |
' |
روی تو کافتاب را ماند | آسمان را به سر بگرداند | |
مرکب عشق تو چو برگذرد | خاک در چشم عقل افشاند | |
هر که عکس لب تو میبیند | دهنش پهن باز میماند | |
زلف شبرنگ و روی گلگونت | میکند هر جفا که بتواند | |
گاه شبرنگ زلفت آن تازد | گاه گلگون عشقت این راند | |
عشقت آتش فکند در جانم | این چنین آتشی که بنشاند | |
خط خونین که مینویسم من | بر رخ چون زرم که برخواند | |
پای تا سر چو ابر اشک شود | از غمم هر که حال من داند | |
اوفتادم ز پای دستم گیر | آخر افتاده را که رنجاند | |
دلم از زلف پیچ بر پیچت | یک سر موی سر نپیچاند | |
گر دلم بستدی و دم دادی | آه من از تو داد بستاند | |
هر که درماندهی تو شد نرهد | همچو عطار با تو درماند |