عطار (غزلیات)/دی ز دیر آمد برون سنگین دلی
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | عطار (غزلیات) (دی ز دیر آمد برون سنگین دلی) از عطار |
' |
دی ز دیر آمد برون سنگین دلی | با لبی پرخنده بس مستعجلی | |
عالمی نظارگی حیران او | دست بر دل مانده پای اندر گلی | |
علم در وصف لبش لایعملی | عقل در شرح رخش لایعقلی | |
زلف همچون شست او میکرد صید | هر کجا در شهر جانی و دلی | |
عاشقان را از خیال زلف او | تازه میشد هر زمانی مشکلی | |
تا نگردی هندوی زلفش به جان | نه مبارک باشی و نه مقبلی | |
جمله پشت دست میخایند از او | هست هرجا عالمی و عاقلی | |
منزل عشقش دل پاک است و بس | نیست عشقش در خور هر منزلی | |
تا تو بی حاصل نگردی از دو کون | هرگز از عشقش نیابی حاصلی | |
شد دل عطار غرق بحر عشق | کی تواند غرقه دیدن ساحلی |