عطار (غزلیات)/دوش از وثاق دلبری سرمست بیرون آمدم
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | عطار (غزلیات) (دوش از وثاق دلبری سرمست بیرون آمدم) از عطار |
' |
دوش از وثاق دلبری سرمست بیرون آمدم | هیچم نبود از خود خبر تا بی خبر چون آمدم | |
دستم چو از نیرنگ او آمد به زیر سنگ او | بر چهرهی گلرنگ او چون لاله در خون آمدم | |
گاهی ز جان بی جان شدم گاهی ز دل بریان شدم | هر لحظه دیگر سان شدم هر دم دگرگون آمدم | |
در فرقت آن نازنین گشتم همه روی زمین | گویی نبودم پیش ازین عاشق هم اکنون آمدم | |
چون نیستی اندر عیان، در نیستی گشتم نهان | تا هرچه دیدم در جهان از جمله بیرون آمدم | |
از فقر رو کردم سیه عطار را کردم تبه | رفعت رها کردم به ره از خویش بیرون آمدم |