عطار (غزلیات)/دم مزن گر همدمی میبایدت
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | عطار (غزلیات) (دم مزن گر همدمی میبایدت) از عطار |
' |
دم مزن گر همدمی میبایدت | خسته شو گر مرهمی میبایدت | |
تا در اثباتی تو بس نامحرمی | محو شو گر محرمی میبایدت | |
همچو غواصان دم اندر سینه کش | گر چو دریا همدمی میبایدت | |
از عبادت غم کشی و صد شفیع | پیشوای هر غمی میبایدت | |
اشک لایقتر شفیع تو از آنک | هر عبادت را نمی میبایدت | |
تنگدل ماندی، که دل یک قطره خونست | عالمی در عالمی میبایدت | |
تا که این یک قطره صد دریا شود | صبر صد عالم همی میبایدت | |
هر دو عالم گر نباشد گو مباش | در حضور او دمی میبایدت | |
در غم هر دم که نبود در حضور | تا قیامت ماتمی میبایدت | |
در حضورش عهد کردی ای فرید | عهد خود مستحکمی میبایدت |