عطار (غزلیات)/دل به سودای تو جان در بازد
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | عطار (غزلیات) (دل به سودای تو جان در بازد) از عطار |
' |
دل به سودای تو جان در بازد | جان برای تو جهان در بازد | |
دل چو عشق تو درآید به میان | هرچه دارد به میان در بازد | |
ور بگوید که که را دارد دوست | سر به دعوی زبان در بازد | |
هر که در کوی تو آید به قمار | دل برافشاند و جان در بازد | |
هر که یک جرعه می عشق تو خورد | جان و دل نعرهزنان در بازد | |
جملهی نیک و بد از سر بنهد | همهی نام و نشان در بازد | |
هیچ چیزش به نگیرد دامن | گر همه سود و زیان در بازد | |
جان عطار درین وادی عشق | هر چه کون است و مکان در بازد |