عطار (غزلیات)/دلبرم در حسن طاق افتاده است
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | عطار (غزلیات) (دلبرم در حسن طاق افتاده است) از عطار |
' |
دلبرم در حسن طاق افتاده است | قسم من زو اشتیاق افتاده است | |
بر سر پایم چو کرسی ز انتظار | کو چو عرش سیم ساق افتاده است | |
گر رسد یک شب خیال وصل او | برق در زیرش براق افتاده است | |
لیک اندر تیه هجرش گرد من | سد اسکندر یتاق افتاده است | |
کی فتد در دوزخ این آتش کزو | در خراسان و عراق افتاده است | |
بر هم افتاده چو زلفش هر نفس | کشته تو در فراق افتاده است | |
میندانم تا به عمدا میکشد | یا چنین خود اتفاق افتاده است | |
تا که روی همچو ماهش دیدهام | ماه بختم در محاق افتاده است | |
ابروی او جز کمان چرخ نیست | زانکه همچون چرخ طاق افتاده است | |
چون ندارد ترک سیمینم میان | پس چرا زرین نطاق افتاده است | |
این همه باریک بینی فرید | از میان آن وشاق افتاده است |