عطار (غزلیات)/در ره او بی سر و پا میروم
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | عطار (غزلیات) (در ره او بی سر و پا میروم) از عطار |
' |
در ره او بی سر و پا میروم | بی تبرا و تولا میروم | |
ایمن از توحید و از شرک آمدم | فارغ از امروز و فردا میروم | |
نه من و نه ما شناسم ذرهای | زانکه دایم بی من و ما میروم | |
سالک مطلق شدم چون آفتاب | لاجرم از سایه تنها میروم | |
مرغ عشقم هر زمانی صد جهان | بی پر و بی بال زیبا میروم | |
چون همه دانم ولیکن هیچ دان | لاجرم نادان و دانا میروم | |
قطرهای بودم ز دریا آمده | این زمان با قعر دریا میروم | |
در دلم تا عشق قدس آرام یافت | من ز دل با جان شیدا میروم | |
شرح عشق او بگویم با تو راست | گرچه من گنگم که گویا میروم | |
بارگاهی زد ز آدم عشق او | گفت بر یک جا به صد جا میروم | |
زو بپرسیدند کاخر تا کجا | گفت روزی در به صحرا میروم | |
چون هویت از بطون در پرده بود | در هویت بس هویدا میروم | |
گرچه نه پنهانم و نه آشکار | هم نهان هم آشکارا میروم | |
گر هویدا خواهیم پنهان شوم | ور نهان جوییم پیدا میروم | |
نه چنینم نه چنان نه هردوم | بل کزین هر دو مبرا میروم | |
چون فرید از خویش یکتا میرود | هم به سر من فرد و یکتا میروم |