عطار (غزلیات)/درد من هیچ دوا نپذیرد
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | عطار (غزلیات) (درد من هیچ دوا نپذیرد) از عطار |
' |
درد من هیچ دوا نپذیرد | زانکه حسن تو فنا نپذیرد | |
گر من از عشق رخت توبه کنم | هرگز آن توبه خدا نپذیرد | |
از لطافت که رخت را دیدم | نقش تو دیدهی ما نپذیرد | |
نتوانم که تو را بینم از آنک | چشم خفاش ضیا نپذیرد | |
گرچه زلف تو دل ما میخواست | سر گرفته است عطا نپذیرد | |
ما بدادیم دل اما چه کنیم | اگر آن زلف دوتا نپذیرد | |
هرچه پیش تو کشم لعل لبت | از من بی سر و پا نپذیرد | |
میکشم پیشکش لعل تو جان | این قدر تحفه چرا نپذیرد | |
در ره عشق تو جان میبازم | زانکه جان بی تو بها نپذیرد | |
چه دغا میدهی آخر در جان | جان عزیز است دغا نپذیرد | |
گر بگویم که چه دیدم از تو | هیچکس گفت گدا نپذیرد | |
ور نگویم، ز غمت کشته شوم | کشته دانی که دوا نپذیرد | |
تو مرا کشتی و خلقیت گواه | کس ز قول تو گوا نپذیرد | |
خستگی دل عطار از تو | مرهمی به ز وفا نپذیرد |