عطار (غزلیات)/جهان جمله تویی تو در جهان نه

از مشروطه
پرش به ناوبری پرش به جستجو
' عطار (غزلیات) (جهان جمله تویی تو در جهان نه)
از عطار
'


جهان جمله تویی تو در جهان نه همه عالم تویی تو در میان نه
چه دریایی است این دریای پر موج همه در وی گم و از وی نشان نه
چه راه است این نه سر پیدا و نه پای ولیکن راه محو و کاروان نه
خیالی و سرابی می‌نماید چو بوقلمون هویدا و نهان نه
همه تا بنگری ناچیز گردد همه چیزی چنین و آن چنان نه
عجب کاری است کار سر معشوق جهان از وی پر و او در جهان نه
همه دل پر ازو و دل درو محو نشسته در میان جان و جان نه
اگر ظاهر شود مویی جز او نی وگر باطن بود مویی عیان نه
عجب سری که یک یک ذره آن است چه می‌گویم همین است و همان نه
دلی دارم درو صد عالم اسرار ولیکن شرح یک سر را زبان نه
چنین جایی فرید آخر چه گوید زبان گنگ و سخن قطع و بیان نه