عطار (غزلیات)/جهان از باد نوروزی جوان شد

از مشروطه
پرش به ناوبری پرش به جستجو
' عطار (غزلیات) (جهان از باد نوروزی جوان شد)
از عطار
'


جهان از باد نوروزی جوان شد زهی زیبا که این ساعت جهان شد
شمال صبحدم مشکین نفس گشت صبای گرم‌رو عنبرفشان شد
تو گویی آب خضر و آب کوثر ز هر سوی چمن جویی روان شد
چو گل در مهد آمد بلبل مست به پیش مهد گل نعره‌زنان شد
کجایی ساقیا درده شرابی که عمرم رفت و دل خون گشت و جان شد
قفس بشکن کزین دام گلوگیر اگر خواهی شدن اکنون توان شد
چه می‌جویی به نقد وقت خوش باش چه می‌گوئی که این یک رفت و آن شد
یقین می‌دان که چون وقت اندر آید تو را هم می‌بباید از میان شد
چو باز افتادی از ره ره ز سر گیر که همره دور رفت و کاروان شد
بلایی ناگهان اندر پی ماست دل عطار ازین غم ناگهان شد