عطار (غزلیات)/تشنه را از سراب چگشاید
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | عطار (غزلیات) (تشنه را از سراب چگشاید) از عطار |
' |
تشنه را از سراب چگشاید | سایه را ز آفتاب چگشاید | |
آب حیوان چو هست در ظلمات | از نسیم گلاب چگشاید | |
نیست این کار جنبش و آرام | از درنگ و شتاب چگشاید | |
قطرهای را که او نبود و نه هست | غرق دریای آب چگشاید | |
بسی ستون است خیمهی عالم | از هزاران طناب چگشاید | |
صد درت گر گشاد پنداری است | این چنین فتح باب چگشاید | |
چون نبردی بر آب هرگز پی | پی بری بر سر اب چگشاید | |
گرچه بغنودهای بهر نفسی | عالمی ماهتاب چگشاید | |
رو که این رهروان چو تشنه شدند | از دو ساغر شرآب چگشاید | |
خون بسته است اگر کباب خوری | خون خوری از کباب چگشاید | |
چون کمیت فلک طبق آورد | از خری در خلاب چگشاید | |
تا بتان در زمین همی ریزند | چرخ را ز انقلاب چگشاید | |
کار چون ذرهای به علت نیست | از خطا و صواب چگشاید | |
سر یک یک چو او همی داند | از حساب و کتاب چگشاید | |
از همه چون به از همه است آگاه | از سال و جواب چگشاید | |
چون من از هر دو کون گم گشتم | از ثواب و عقاب چگشاید | |
گنج میجستهام به معموری | هست جای خراب چگشاید | |
هر چه بیدار دیدهام هیچ است | گر ببینم به خواب چگشاید | |
آفتابی است ذره ذره ولی | هست زیر نقاب چگشاید | |
ای فرید آسمان نهای آخر | زین همه اضطراب چگشاید |