عطار (غزلیات)/ترسا بچهی شکر لبم دوش
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | عطار (غزلیات) (ترسا بچهی شکر لبم دوش) از عطار |
' |
ترسا بچهی شکر لبم دوش | صد حلقهی زلف در بناگوش | |
صد پیر قوی به حلقه میداشت | زان حلقهی زلف حلقه در گوش | |
آمد بر من شراب در دست | گفتا که به یاد من کن این نوش | |
در پرده اگر حریف مایی | چون مینوشی خموش و مخروش | |
زیرا که دلی نگشت گویا | تا مرد زبان نکرد خاموش | |
دل چون بشنود این سخن زود | ناخورده شراب گشت مدهوش | |
چون بستدم آن شراب و خوردم | در سینهی من فتاد صد جوش | |
دادم همه نام و ننگ بر باد | کردم همه نیک و بد فراموش | |
از دست بشد مرا دل و جان | وز پای درآمدم تن و توش | |
یک قطره از آن شراب مشکل | آورد دو عالمم در آغوش | |
یک ذره سواد فقر در تافت | شد هر دو جهان از آن سیهپوش | |
جانم ز سر دو کون برخاست | در شیوهی فقر شد وفا کوش | |
هر که بخرد به جان و دل فقر | بر جان و دلش دو کون بفروش | |
ور دین تو نیست دین عطار | کفر آیدت این حدیث منیوش |