عطار (غزلیات)/تا زلف تو همچو مار می‌پیچد

از مشروطه
پرش به ناوبری پرش به جستجو
' عطار (غزلیات) (تا زلف تو همچو مار می‌پیچد)
از عطار
'


تا زلف تو همچو مار می‌پیچد جان بی دل و بی قرار می‌پیچد
دل بود بسی در انتظار تو در هر پیچی هزار می‌پیچد
زان می‌پیچم که تاج را چندین زلف تو کمندوار می‌پیچد
بس جان که ز پیچ حلقه‌ی زلفت در حلقه‌ی بی شمار می‌پیچد
بس دل که ز زلف تابدار تو چو زلف تو تابدار می‌پیچد
بس تن که ز بار عشق یک مویت بی روی تو زیر دار می‌پیچد
تو می‌گذری ز ناز بس فارغ و او بر سر دار زار می‌پیچد
هر دل که شکار زلف تو گردد جان می‌دهد و چو مار می‌پیچد
ترکانه و چست هندوی زلفت بس نادره در شکار می‌پیچد
هر دل که ز دام زلف تو بجهد زان چهره‌ی چون نگار می‌پیچد
چون می‌پیچد فرید بپذیرش زیرا که به اضطرار می‌پیچد