عطار (غزلیات)/تا دل ز کمال تو نشان یافت
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | عطار (غزلیات) (تا دل ز کمال تو نشان یافت) از عطار |
' |
تا دل ز کمال تو نشان یافت | جان عشق تو در میان جان یافت | |
پروانهی شمع عشق شد جان | چون سوخته شد ز تو نشان یافت | |
جان بود نگین عشق و مهرت | چون نقش نگین در آن میان یافت | |
جان بارگه تورا طلب کرد | در مغز جهان لامکان یافت | |
جان را به درت نگاهی افتاد | صد حلقه برو چو آسمان یافت | |
هر جان که به کوی تو فرو شد | از بوی تو جان جاودان یافت | |
فریاد و خروش عاشقانت | در کون و مکان نمیتوان یافت | |
از درد تو جان ما بنالید | درمان تو درد بیکران یافت | |
چون درد تو یافت زیر هر درد | درمان همه جهان نهان یافت | |
هرچیز که جان ما همی جست | چون در تو نگاه کرد آن یافت | |
هر مقصودی که عقل را بود | در شعلهی روی تو عیان یافت | |
عطار چو این سخن بیان کرد | بیرون ز جهان بسی جهان یافت |