عطار (غزلیات)/تا دل ز دست بیفتاد از تو
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | عطار (غزلیات) (تا دل ز دست بیفتاد از تو) از عطار |
' |
تا دل ز دست بیفتاد از تو | تن به اندوه فرو داد از تو | |
دل من گشت چو دریایی خون | چشم من چشمهی خون زاد از تو | |
تا دلم بندهی سودای تو شد | نیستم یک نفس آزاد از تو | |
چند در خون دلم گردانی | طاقتم نیست که فریاد از تو | |
لیک فریاد نمیدارد سود | گر زیانیم بود باد از تو | |
تا ز عمرم نفسی میماند | خامشی از من و بیداد از تو | |
خامشی به به چنین دل که مراست | شرمم آید که کنم یاد از تو | |
در ره عشق تو شادیم مباد | گر نیم من به غمت شاد از تو | |
شادمانیم نباشد که مرا | کار با درد تو افتاد از تو | |
دل عطار چو درد تو نیافت | شد درین واقعه بر باد از تو |