عطار (غزلیات)/تا در تو خیال خاص و عام است
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | عطار (غزلیات) (تا در تو خیال خاص و عام است) از عطار |
' |
تا در تو خیال خاص و عام است | از عشق نفس زدن حرام است | |
تا هیچ و همه یکی نگردد | دعوی یگانگیت عام است | |
تا پاک نگردی از وجودت | هر پختگیی که هست خام است | |
چون اصل همه به قطع هیچ است | این از همه، هیچ ناتمام است | |
تو اصل طلب ز فرع بگذر | کین یک گذرنده و آن مدام است | |
چون او همه را ندید میگفت | اکنون جز ازین همه کدام است | |
هر مرد که مرد هیچ آمد | او را همه چیز یک مقام است | |
تا تو به وجود ماندهای باز | در گردن تو هزار دام است | |
کانجا که وجود دم به دم نیست | اصلت عدم علیالدوام است | |
شرمت نامد از آن وجودی | کان را به نفس نفس قیام است | |
بگذر ز وجود و با عدم ساز | زیرا که عدم، عدم به نام است | |
میدان به یقین که با عدم خاست | هرجا که وجود را نظام است | |
آری چو عدم وجود بخش است | موجوداتش به جان غلام است | |
چون فقر عدم برای خاص است | کفر است کزو نصیب عام است | |
گر تو سر هیچ هیچ داری | در هر گامت هزار کام است | |
وامانده به ذرهای تو کم باز | هرگز نه تو را جم و نه جام است | |
عطار ز هیچ هیچ دل یافت | آن دل که برون دال و لام است |