عطار (غزلیات)/بیم است که صد آه برآرم ز جگر من
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | عطار (غزلیات) (بیم است که صد آه برآرم ز جگر من) از عطار |
' |
بیم است که صد آه برآرم ز جگر من | تا بی تو چرا میبرم این عمر به سر من | |
آگاه از آنم که به جز تو دگری نیست | و آگاه نیم از بد و از نیک دگر من | |
عمری ره تو جستم و چون راه ندیدم | کم آمدم آنجا ز سگ راهگذر من | |
دل سوخته زانم که کنون از سرخامی | کردم همه کردار نکو زیر و زبر من | |
در کوی خرابات و خرافات فتادم | وآنگاه بشستم به میی دامنتر من | |
پر کردم از اندوه به یک کوزهی دردی | هر لحظه کناری ز خم خونجگر من | |
وامروز درین حادثه دانی به چه مانم | در نزع فرومانده چون شمع سحر من | |
مردان چو نگین مانده در حلقهی معنی | وز حلقه به درمانده چو حلقه به در من | |
ای دوست به عطار نظر کن که ندارم | جز بی خبری از ره تو هیچ خبر من |