عطار (غزلیات)/بیشتر عمر چنان بوده‌ام

از مشروطه
پرش به ناوبری پرش به جستجو
' عطار (غزلیات) (بیشتر عمر چنان بوده‌ام)
از عطار
'


بیشتر عمر چنان بوده‌ام کز نظر خویش نهان بوده‌ام
گه به مناجات به سر گشته‌ام گه به خرابات دوان بوده‌ام
گاه ز جان سود بسی کرده‌ام گاه ز تن عین زیان بوده‌ام
راستی آن است که از هیچ وجه من نه درین و نه در آن بوده‌ام
من چکنم کان که چنان خواستند گر بد و گر نیک چنان بوده‌ام
گرچه به خورشید مرا علم هست طالب یک ذره عیان بوده‌ام
نی که خطا رفت چه علم و چه عین دلشده‌ی سوخته‌جان بوده‌ام
گرچه سبکدل شده‌ام هم ز خود بر دل خود سخت گران بوده‌ام
بحر جهان بس عجب آمد مرا غرق تحیر ز جهان بوده‌ام
گرچه ز هر نوع سخن گفته‌ام کوردلی گنگ زبان بوده‌ام
زآنچه که اصل است چو آگه نیم پس همه پندار و گمان بوده‌ام
هیچ نمی‌دانم و در عمر خویش منتظر یک همه دان بوده‌ام
چون همه دانی نتوان زد به تیر لاجرم از غم چو کمان بوده‌ام
غرقه‌ی خون شد ز تحیر فرید زانکه بسی اشک‌فشان بوده‌ام