عطار (غزلیات)/بس که جان در خاک این در سوختیم
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | عطار (غزلیات) (بس که جان در خاک این در سوختیم) از عطار |
' |
بس که جان در خاک این در سوختیم | دل چو خون کردیم و در بر سوختیم | |
در رهش با نیک و بد در ساختیم | در غمش هم خشک و هم تر سوختیم | |
سوز ما با عشق او قوت نداشت | گرچه ما هر دم قویتر سوختیم | |
چون بدو ره نی و بی او صبر نی | مضطرب گشتیم و مضطر سوختیم | |
چون ز جانان آتشی در جان فتاد | جان خود چون عود مجمر سوختیم | |
چون ز دلبر طعم شکر یافتیم | دل چو عود از طعم شکر سوختیم | |
چون دل و جان پردهی این راه بود | جان ز جانان دل ز دلبر سوختیم | |
مدت سی سال سودا پختهایم | مدت سی سال دیگر سوختیم | |
عاقبت چون شمع رویش شعله زد | راست چون پروانهیی پر سوختیم | |
پر چو سوخت آنگه درافکندیم خویش | تا بهکلی پای تا سر سوختیم | |
خواه گو بنمای روی و خواه نه | ما سپند روی او بر سوختیم | |
چون به یک چو مینیرزیدیم ما | خرمن پندار یکسر سوختیم | |
چون شکست اینجا قلم عطار را | اعجمی گشتیم و دفتر سوختیم |