عطار (غزلیات)/ای پای دل ز عشق تو در گل بمانده

از مشروطه
پرش به ناوبری پرش به جستجو
' عطار (غزلیات) (ای پای دل ز عشق تو در گل بمانده)
از عطار
'


ای پای دل ز عشق تو در گل بمانده از دیده دور گشته و در دل بمانده
جانا عجب بمانده‌ام از خود که روز و شب تو با منی و من ز تو غافل بمانده
کاری است پر عجایب و پوشیده کار تو باری است اوفتاده و مشکل بمانده
دری نهفته‌ای تو به دریای عشق در ما از نهیب موج به ساحل بمانده
جان‌ها ز یک شراب الست تو تا به حشر مست اوفتاده بر سر و در گل بمانده
از یک شراب عشق تو بر لوح جان ما نه نقش حق نه صورت باطل بمانده
مردان پاک‌رو ز درازی راه تو بی زاد و توشه بر سر منزل بمانده
سرگشتکان کوی تو را در عتاب تو واحسرتا ز عشق تو حاصل بمانده
خاک سگان کوی تو عطار تا ابد در شرح راه عشق تو مقبل بمانده