عطار (غزلیات)/ای سراسیمه مه از رخسار تو
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | عطار (غزلیات) (ای سراسیمه مه از رخسار تو) از عطار |
' |
ای سراسیمه مه از رخسار تو | سرو سر در پیش از رفتار تو | |
ذرهای است انجم زخورشید رخت | نقطهای است افلاک از پرگار تو | |
گل که باشد پیش رخسارت از آنک | عقل کل جزوی است از رخسار تو | |
پر شکر شد شرق تا غرب جهان | از شکرریز شکر گفتار تو | |
چشم گردد ذره ذره در دو کون | بر امید ذرهای دیدار تو | |
گنج پنهانی تو ای جان و جهان | جان شعاع تو جهان آثار تو | |
چون تو هستی هر زمان در خورد تو | پس که خواهد بود جز تو یار تو | |
چون کسی را نیست یارا در دو کون | هست هر دم تیزتر بازار تو | |
صد هزاران جان فروشد هر نفس | کس نیامد واقف اسرار تو | |
بیش میدانم هزار و صد هزار | از فلک سرگشتهتر در کار تو | |
دم به دم میآفریند آنچه هست | و آفریدن نیست جز اظهار تو | |
خود نمیاستد دمی یک ذره چیز | تا نثار تو شود ایثار تو | |
هر زمانی صد هزاران عالم است | کان نثار توست انمودار تو | |
تا ابد هرگز نبیند ذرهای | خواری و غم هر که شد غمخوار تو | |
زان حسین از دار تو منصور شد | کز هزاران تخت بهتر دار تو | |
گر همه آفاق عالم پر گل است | زان همه گل خوشترم یک خار تو | |
صد سپه هرلحظه گر ظاهر شود | برهم اندازم به استظهار تو | |
میبچربد بر جهانی خوش دلی | در دل من ذرهای تیمار تو | |
روی گردانید عطار از دو کون | در لحد آورد و در دیوار تو | |
عالمی در هستی خود ماندهاند | زین جهت شد نیست خود عطار تو |