عطار (غزلیات)/ای ساقی از آن قدح که دانی
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | عطار (غزلیات) (ای ساقی از آن قدح که دانی) از عطار |
' |
ای ساقی از آن قدح که دانی | پیش آر سبک مکن گرانی | |
یک قطره شراب در صبوحی | باشد که به حلق ما چکانی | |
زان پیش خمار در سر آید | یک باده به دست ما رسانی | |
بگذر تو ز خویش و از قرابات | پیش آر قرابهی مغانی | |
در عقل مغیش تا نبینی | وز علم مجوس تا نخوانی | |
کین جای نه جای قیل و قال است | کافسانه کنی و قصه خوانی | |
این جای مقام کم زنان است | تو مرد ردا و طیلسانی | |
ساقی تو بیا و بر کفم نه | یک کوزهی آب زندگانی | |
یک قطرهی درد اگر بنوشی | یابی تو حیات جاودانی | |
ساقی شو و راوقی در انداز | زان لعل چو در که میچکانی | |
عطار بیا ز پرده بیرون | تا چند سخن ز پرده رانی |