عطار (غزلیات)/ای روی تو شمع پاکبازان
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | عطار (غزلیات) (ای روی تو شمع پاکبازان) از عطار |
' |
ای روی تو شمع پاکبازان | زلف تو کمند سرفرازان | |
عشاق به روی همچو ماهت | چون صبح بر آفتاب نازان | |
از شوق رخت چراغ گردون | چون شمع همی رود گدازان | |
از بهر شکار روی گلگونت | شبرنگ خط تو تیزتازان | |
زان حلقهی دام زاغ زلفت | افتاده به حلق جرهبازان | |
یک موی ز زلف پیچ پیچت | بشکسته طلسم کارسازان | |
از زلف مشعبدت چو مهره | در ششدره مانده حلقهبازان | |
تسبیح رخت کنند دایم | در پردهی حسن دلنوازان | |
وصل تو درون پاک خواهد | پاکی سوی پاک دست یازان | |
وصلت که زکوة اوست خورشید | هرگز نرسد به بی نمازان | |
جانی باید ز خویشتن پاک | نه غرق منی چو نو نیازان | |
گفتی برهانمت ز عطار | شد عمر و دلت نبود یازان |