عطار (غزلیات)/ای دل ز دلبران جهانت گزیده باز
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | عطار (غزلیات) (ای دل ز دلبران جهانت گزیده باز) از عطار |
' |
ای دل ز دلبران جهانت گزیده باز | پیوسته با تو و ز دو عالم بریده باز | |
خورشید کز فروغ جمالش جهان پر است | هر روز پیش روی تو بر سر دویده باز | |
هر شب سپهر پردهی زربفت ساخته | رویت به دست صبح به یکدم دریده باز | |
بدری که در مقابل خورشید آمدست | از خجلت رخت به هلالی رسیده باز | |
در پای اسب خیل خیال تو آفتاب | زربفت هر شبانگهیی گستریده باز | |
از شوق ابروی و رخ تو ماه ره نورد | صد ره تمام گشته و صد ره خمیده باز | |
گر زاهد زمانه ببیند جمال تو | از دامن تو دست ندارد کشیده باز | |
چون از برای روی تو خون میخورد دلم | آن خون از آن نهاد به روی و به دیده باز | |
لعل شکر فروش تو بخشیده یک شکر | عطار را ز دست مشقت خریده باز |