عطار (غزلیات)/ای اشتیاق رویت از چشم خواب برده

از مشروطه
پرش به ناوبری پرش به جستجو
' عطار (غزلیات) (ای اشتیاق رویت از چشم خواب برده)
از عطار
'


ای اشتیاق رویت از چشم خواب برده یک برق عشق جسته صد سد آب برده
بر نطع کامرانی نور رخت به یک دم دست هزار عذرا از آفتاب برده
چندین هزار عاشق بر روی تو درین ره در خاک و خون فتاده سر در نقاب برده
ای در غرور دل را داده شراب غفلت پس دل بده که او را مست خراب برده
شرمت همی نیامد کاندر چنین مقامی مردان به سر دویده تو سر به خواب برده
عطار را درین ره اندر حجاب ره نیست گرچه دلی است او را پی با حجاب برده