عطار (غزلیات)/ای آفتاب طفلی در سایهی جمالت
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | عطار (غزلیات) (ای آفتاب طفلی در سایهی جمالت) از عطار |
' |
ای آفتاب طفلی در سایهی جمالت | شیر و شکر مزیده از چشمهی زلالت | |
هم هر دو کون برقی از آفتاب رویت | هم نه سپهر مرغی در دام زلف و خالت | |
بر باد داده دل را آوازهی فراقت | در خواب کرده جان را افسانهی وصالت | |
عقلی که در حقیقت بیدار مطلق آمد | تا حشر مست خفته در خلوت خیالت | |
خورشید کاسمان را سر رزمهی میگشاید | یک تار مینسنجد در رزمه جمالت | |
ترک فلک که هست او در هندوی تو دایم | سر پا برهنه گردان در وادی کمالت | |
سیمرغ مطلقی تو بر کوه قاف قربت | پرورده هر دو گیتی در زیر پر و بالت | |
صف قتال مردان صفهای مژه توست | صد قلب برشکسته در هر صف قتالت | |
عطار شد چو مویی بی روی همچو روزت | تا بو که راه یابد در زلف شب مثالت |