عطار (غزلیات)/ای آفتاب از ورق رویت آیتی
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | عطار (غزلیات) (ای آفتاب از ورق رویت آیتی) از عطار |
' |
ای آفتاب از ورق رویت آیتی | در جنب جام لعل تو کوثر حکایتی | |
هرگز ندید هیچ کس از مصحف جمال | سرسبزتر ز خط سیاه تو آیتی | |
بر نیت خطت که دلم جای وقف دید | کرد از حروف زلف تو عالی روایتی | |
از مشک خط خود جگرم سوختی ولیک | دل ندهدم که در قلم آرم شکایتی | |
آب حیات در ظلمات ظلالت است | تا کی ز عکس لعل تو یابد هدایتی | |
خورشید را که سلطنت سخت روشن است | بنگر گرفت سایهی زلفت حمایتی | |
هر دم ز زلف تو شکنی دیگرم رسد | زان پی نمیبرم شکنش را نهایتی | |
چون زلف تو به تاب درم تا کیم رسد | از زلف عنبر تو نسیم عنایتی | |
زلف توراست از در دربند تا ختن | زان دل فرو گرفت زهی خوش ولایتی | |
عطار تا که بود، نبودش به هیچ روی | جز دوستی روی تو هرگز جنایتی |