عطار (غزلیات)/از غمت روز و شب به تنهایی

از مشروطه
پرش به ناوبری پرش به جستجو
' عطار (غزلیات) (از غمت روز و شب به تنهایی)
از عطار
'


از غمت روز و شب به تنهایی مونس عاشقان سودایی
عاشقان را ز بیخ و بن برکند آتش عشقت از توانایی
عشق با نام و ننگ ناید راست ندهد عشق دست رعنایی
عشق را سر برهنه باید کرد بر سر چارسوی رسوایی
بس که خفتند عاشقان در خون تا تو از رخ نقاب بگشایی
تا ز ما ذره‌ای همی ماند تو ز غیرت جمال ننمایی
در حجابیم ما ز هستی خویش ما نهانیم و تو هویدایی
هستی ما به پیش هستی تو ذره‌ای هستی است هر جایی
هستی ما و هستی تو دویی است راست ناید دویی و یکتایی
نیست عطار را درین تک و پوی هیچ راهی بجز شکیبایی